رها جونمرها جونم، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره

رها داودی

فرشته از آسمون بر روی زمین

 

                                     از اینکه نظرتون و در مورد وبلاگ من مطرح می کنید

                                                     پیشا پیش سپاسگذاریم

بیست و یکماهه شدم

خانم گلم مادر از کجا بگم که بدونی با تمام ورجک بازی هایی که داری کلی خانم شدی که توی کارهای خونه وقتی میایی تمیز کاری کنی به قول داداشی گند می زنی به خونه به جای تمیز کاری کثیف کاری میشه تازه کلمات که نگو جمله هایی سه کلمه شیرین داره بیان می کنی اونهم با کلی ادا گاهی اوقات خیلی خانمی گاهی اوقات اونقدر ترسناک که داداشی از دستت فرار می کنه که دوباره گازش نگیری تمام عید نوروز و هم کلی بهت خوش گذشت کلی هم عکس سلفی از خودت و خاله ها انداختی کلی هم ادا در می آوردی تو اولین فرصت که عکسا به دستم رسید میام و میزارم    
17 فروردين 1395

بیست ماهگی

رها گلی مادرر این روزها اونقدر شیرین زبونی می کنی که دل همه رو می بری از ناز و ادا نگو که خدا می دونه اگه لاک ناخن هات هم پاک بشه میگی لاک لاک نیست کلمات و هم بهتر ادا می کنی قبلی                             بعدی دادا                                داداشی بی             &nb...
8 اسفند 1394

پانزده ماهگی

ویزیت روتین وزن 10500 قد 81 در حال حاضر سرما خوردی پرنسس ما داره روز به روز کلمات بیشتری و بیان می کنه انار= انا دوغ =دو عمو=بابا بیا =بی هاپو = هاپو گاو=له له قان قا= هان هان  اونقدر ناز و عشوه داری که نگو هر چی می خوای با کلی ناز و ادا باید بگی تازه گیا با داداشی شوخی هم می کنی . تمام مدت هم میخوای بری دد نمی دونم چرا بازم وقتی می ری می گی بیم دد عروسکتو بغل می کنی و هر جور که من شما رو می خوابونم شما هم با اون همون کار رو می کنی
30 شهريور 1394

دخمل

بلاخره ماهم دختر دار شدیم و از این نعمت به خود میبالیم طلای مادر روزت مبارک از بودنت لذت می برم   از نازها و عشو هایت از مادرانه بودنت از مهربانیت از زیباییت از معصومیتت ...
25 مرداد 1394

رها و دریا

قرار شد که توی این گرما باز هم ما به سفر بریم با تمام قدرت نتونستم بابایی رو از این کار منصرف کنم با تمام این مسائل با خانواده مامان جون و خاله جون بیستم مرداد ماه راهی شدیم به سمت تالش بعد از گذشتن از تمام این اتوبان بی انتها به سمت جنگهای زیبای استان گیلان رسیدیم و نزدیک جنگل گیسوم ساکن شدیم باتمام خستگی همراه بابا جون رفتیم دریا و شما اولین بار دریای بیکران حضرت دوست و دیدی و از دیدن این همه آب خیلی جا خورده بودی و همش می دویدی داخل آب و دوباره برمی گشتی و میگفتی آبه آبه اصلا ترسی نداشتی و گاهی هم از این آب می خوردی که مامانی ناراحت می کردی خلاصه اوین سفر شما به دریا بهانه ای بود که ما هشتمین سالگرد ازدواجمون و دوره هم جشن ...
25 مرداد 1394

دخترم رها

از اول مرداد ماه دوباره قرار شد که برم کلاس و مامان جون هم زحمت شما دوتا وروجک و بکشه تمام استرسم برای شماست نه داداشی چون خیلی عاقل و بالق شده و به مامان جون هم عادت داره با تمام این اوصاف ما رفتیم کلاس و شما هم اصلا انگار نه انگار که بنده  هستم یا نه زمان برگشت هم مثل یه چسب به مامان جون چسبیده بودی و فقط زمان شیر کنارم بودی با تمام وجود این مادر مهربان منو دوست  داری و عشق خالصی نسبت به او داره وقتی برات می خونه که رها گله شما هم می گی ب ب (بله) چه خوشگله ب ب(بله ) و تکرار می کنی تازه د د ( دست دست ) نانای هم می خونی کلی رقاس شدی نمی دونم اینها رو دیگه از کجا یاد گرفتی ما که توخونه تمام این مسائلمون تعطیله . خدا ع...
19 مرداد 1394

دایره کلمات

عزیز دلم از ده ماهگی می گفتی دادا یعنی داداش از یازده ماهگی  بابا  ماما این روزا            بی ( بیا) بو(برو) دق دد     دبش(کفش) بابای(بای بای) هاپ (هاپو) به به  به تمام نوشیدنی ها هم می گی آب صدای حیوانات و هم تکرار می کنی هاپو . پیشی. گاو . ب ب ییی تازه دستت و هم می گیری جلوی بینی و می گی هیس دادا لا لا و با همون علامت هیس می گی د نه  نه نه نه اونهم با کلی ناز و ادا ...
19 مرداد 1394

تولد یک سالگی

گل دخترم دیر به دیر آپ شدنم و ببخش سعی دارم که تمام وقت در خدمتت باشم و کمی وکسری نباشه بالاخره روز میلادت رسید و من سراز پا نمی شناسم تمام خونه و به کمک داداشی تزئین کردیم و کیک هم سفارش دادیم تم تولدت و کیتی انتخاب کردیم   امشب همراه مامان جون وخاله ها و باباجون و عمو جعفر دور هم بودیم  که یک ساله شدنت و جشن بگیریم تمام مدت در حال حرکت بودی و اصلا نمی شد ازت عکس بندازیم تمام تزئینات زمین و کندی و تاج سرت و هم اصلا رو سر نزاشتی تمام کیک و هم با انگشت و آب دهانت دو باره تزئین کردی خیلی خوش گذشت و تمام مدت می خندیدی و همه خوشحال بودیم هدیه هات هم یه نیم ست از طرف مامان و بابا و داداشی  بابا جون...
19 مرداد 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رها داودی می باشد