دخترم رها
از اول مرداد ماه دوباره قرار شد که برم کلاس و مامان جون هم زحمت شما دوتا وروجک و بکشه تمام استرسم برای شماست نه داداشی چون خیلی عاقل و بالق شده و به مامان جون هم عادت داره
با تمام این اوصاف ما رفتیم کلاس و شما هم اصلا انگار نه انگار که بنده هستم یا نه
زمان برگشت هم مثل یه چسب به مامان جون چسبیده بودی و فقط زمان شیر کنارم بودی
با تمام وجود این مادر مهربان منو دوست داری و عشق خالصی نسبت به او داره
وقتی برات می خونه که رها گله شما هم می گی ب ب (بله) چه خوشگله ب ب(بله ) و تکرار می کنی
تازه د د ( دست دست ) نانای هم می خونی کلی رقاس شدی نمی دونم اینها رو دیگه از کجا یاد گرفتی ما که توخونه تمام این مسائلمون تعطیله . خدا عالمه
توی اولین هفته ای که وارد چهارده ماه شدی اولین دندون بالایی هم بلاخره بعد از سه ماه در اومدو شما با سه مروارید زیباتر شدی
پی نوشت: بعد از گذشت دو هفته از در اومدن مرواید سوم مرواردی های کناری دوتا دندون های اولت روی فک پایین به نوبت ظاهر شدن
وقتی داداشی میگه که رها دندونت و ببینم دهانت و باز می کنی و نشون می دی اگه ما بگیم می گی دادا بی اگه آقا داداش نیان ما هم نمی تونیم مروارید های سفیدتو ببینیم