رها جونمرها جونم، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

رها داودی

رها و دریا

1394/5/25 22:14
نویسنده : مامان مرضیه
178 بازدید
اشتراک گذاری

قرار شد که توی این گرما باز هم ما به سفر بریم با تمام قدرت نتونستم بابایی رو از این کار منصرف کنم

با تمام این مسائل با خانواده مامان جون و خاله جون بیستم مرداد ماه راهی شدیم به سمت تالش

بعد از گذشتن از تمام این اتوبان بی انتها به سمت جنگهای زیبای استان گیلان رسیدیم و نزدیک جنگل گیسوم ساکن شدیم

باتمام خستگی همراه بابا جون رفتیم دریا و شما اولین بار دریای بیکران حضرت دوست و دیدی و از دیدن این همه آب خیلی جا خورده بودی و همش می دویدی داخل آب و دوباره برمی گشتی و میگفتی آبه آبه

اصلا ترسی نداشتی و گاهی هم از این آب می خوردی که مامانی ناراحت می کردی

خلاصه اوین سفر شما به دریا بهانه ای بود که ما هشتمین سالگرد ازدواجمون و دوره هم جشن بگیریم و از این بعد از گذشت هشت سال دو دسته گل زیبا و سالم داریم و کنار هم شادیم لذت ببریم

توی این جهار روز فقط و فقط خوش گذروندیم و شما شده بودی ساعت بیدار باش همه

هفت و نیم صبح همه مثل پادگان بیدار می شدن جز بابایی که بیهوش بود تا ظهر

البته همه تا آخرای شب بیدار بودیم و شما بی توجه به اینها باز هم زود بیدار می شدی

همش دد می خواستی

 

 

رها در حال چرت

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رها داودی می باشد