نوروز 94
روزها به سرعت در گذرند و ماهم زمانی که به پشته سر نگاه می کنیم فقط و فقط می تونیم حصرت بخوریم که ای کاش ............
اما باز هم با تمام گذر ها باید سوخت و ساخت
دلم می خواست بهتر می تونستم بغلت کنم و تما مدت کنارت باشم اما دوست نداشتم که داداشی دل آزرده بشه و خیلی چیزای دیگه
امسال هم گذشت و سال جدید خانواده چهار نفری مون شاد و سرحال بود
اولین روز عید رو به دید و بازدید بزرگترا گذروندیم و روز دوم با مامان جون و خاله ها وعمو جعفر رفتیم اصفهان
(البته امسال ما طالقان نرفتیم چون مامان بزرگ همراه عمه لیلا رفته بود یزد)
کلی خوش گذروندیم و آخر هفته برگشتیم
محمد فرهام هم توی میدان نقش جهان کلی بازی کرد و چند باری هم درشکه سواری کرد
کلی هم عکسای خوشگل از خواهر و برادرمون داریم که توی اولین فرصت می زارم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی