رها جونمرها جونم، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

رها داودی

خاطره اولین دیدارمون

1393/4/11 20:10
نویسنده : مامان مرضیه
175 بازدید
اشتراک گذاری

قرار بود که اولین دیدارمون 25 خرداد ماه باشه اما 21 خانم دکتر تماس گرفت وخواست  به علت سفر کاری تاریخ زایمان رو سه روزی عقب بندازیم به اما من که ترس داشتم یهو زایمانم زودتر بشه و ایشون نباشن و دکتر دیگه ای باشه و بعد از دیدن استرس من خواستن که اولین سونو و آخرین سونو رو بخونم و تاریخ های زایمان رو بدونن بعد از خوندن تاریخ ها گفتند که 22 هم تاریخ مناسبی و قرار شد که پنجشنبه ساعت شش صبح بیمارستان باشم 

تمام وجودم رو استرس گرفت چون تمام برنامه ها رو واسه 25 تنظیم کرده بودم

صبح همراه محسن و گل پسری و مامانم راه افتادیم و محمدفرهام هم از 4 صبح چشم روی هم نذاشت و نگرانی توی چشماش دیده می شد

بعداز انجام کارهای اولیه محمدفرهام و مامان جون داخل اتاق مستقر شدن و  من همراه بابایی رفتیم برای آمادگی اتاق عمل

داخل اتاق عمل قرار شد که من  رو بی حس کنن اما چون آلرزی به لیدوکائین داشتم اسرار به بیهوشی کردم اونها هم انکارکه مواد ما لیدوکائین نیست و باید بی حس بشی

ترسم دو برابر شد (از آمپولشم کلی می ترسیدم ) اما یکی از پرسنل بیهوشی اومد کنارم و تااتمام تزریق من تمام قدرتم رو روی دستش پیاده کردم (اما خداییش اصلا سوزنش رو هم احساس نکردم و خودم شرمنده شدم)

و تازه کلی هم اضهار نظر می کردم که من بی حس نشدم یهو شروع به کار نکنینااااااااااااااا

بعد از چند دقیقه بود که احساس می کردم شکمم مثل اتوبوس تکون می خوره که یکدفه صدای پرنسس کوچولو به گوش رسید و  پرده انداخته شد ویه دختر چربی گرفته  و دیدم و بردنش تا تمیزش کنن و آوردن کنارم تا ببوسم تازه کلی ذوق کردم که بیهوش نبودم و لذت اولین دیدار و برده بودم

بعد اتمام کار همراهانم اومدن کنارم که باهمه به اتاق بریم که محمد فرهام به محض دیدن من رو تخت گفت مامانی  دیگه آجی نمی خوام که اینجوری بشی

مامان قربونت بره که داری حساسیتت و نشون می  دی

 

پسندها (1)

نظرات (4)

الناز
24 مرداد 93 0:12
دختر خوشکلی دارید خدا براتون نگه داره694
مامان مرضیه
پاسخ
قرونت برم چشماتون خوشگل می بینه
زری مامان
26 مرداد 93 23:22
عزیزم ببخش که دیر رسیدیم خدمتتون ایشالا قدم رها جونی مبارک باشه خاطره ی اولین دیدار یه چیز ویژه و به یادموندنیه که همیشه تو ذهن می مونه و جز خاص ترین و ناب ترین خاطرات یه مادره
مامان مرضیه
پاسخ
تو عزیز دلمی هر وقت که بیای قدمت رو چشمم بله گلم خیلی لذت بخش بود
الناز
4 شهریور 93 20:17
سلام عزیزم پسرتون خوشکل تر از دخترم است به خانواده شوهرت رفته چون خودتون خوشکل هستید پسرت هم به خودتون رفته ببخشیدا در حد نظر
مامان مرضیه
پاسخ
نظر لطفتونه اما پسرم شبیه باباشه شما وب ندارید ما بیایم جبران کنیم
الناز
9 شهریور 93 23:33
ببخشید من وب ندارم فقط یه خواننده هستم و بس
مامان مرضیه
پاسخ
لطف داری
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رها داودی می باشد